نور...
اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فی زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَةٍ لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ یَکادُ زَیْتُها یُضیءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللّهُ اْلأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ (35)
خداوند نور آسمانها و زمین است؛ مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته میشود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی؛ (روغنش آنچنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعلهور شود؛ نوری است بر فراز نوری؛ و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت میکند، و خداوند به هر چیزی داناست.
فی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ اْلآصالِ (36)
این نور به اذن خدا در خانه هایی هست و وقتی چیزی وارد این خانه ها می شود آن را رفعت می دهد... خانه هایی که نام خدا در آنها برده میشود، و صبح و شام در آنها تسبیح او میگویند...
رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ اْلأَبْصارُ (37)
مردانی که نه تجارت و نه معاملهای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمیکند؛ آنها از روزی میترسند که در آن، دلها و چشمها زیر و رو میشود.
این سری سه تایی بی شک از دوست داشتنی ترین آیاتی ست که دیده ام... دو سالی هست که روز به روز تفسیر های عجیب و زیباتری را می شنوم...
اما خارج از این حرف ها... دلم می گیرد وقتی نگاهشان میکنم!
خانه وجود حسین(ص) همان بیتی ست که از شدت نور افشانی هنوز دستانت را حایل چشمانت نکردی از زمین کنده می شوی و رفعت پیدا می کنی... همه مان تجربه کردیم! عطر چایی های محرم که می رسد هم انگار سبک می شویم چه رسد به گریه و بعدتر عهد با حسین(ص)...
اما دلم کمی بعدتر را که می بیند عجیب می گیرد... همانجایی که هنوز مرد نشده ام انگار! آدم هایی که می آیند و نور وجود حسین(ص) چنان دلشان را از دنیا کنده است که فقط برای حسین می تازند! همان هایی که دست و پایشان گیر روزمرگی هایشان نیست... همان هایی که...
می شود اربعین ما هم بیاییم... حسین جان...؟