أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ...؟

اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ

أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَةُ...؟

اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ

پیش نوشت: این متن را "مجتبی فرآورده" کارگردان فیلم در حال ساخت "ثارالله" نوشته است... سلسله متن هایی ست از هشتم ذی الحجه تا اربعین...

گفت؛ کجایند خواهر زادگان ما!

نیزه ‏داران خیمه گاه، مقابل او به صف شدند.

ناآرام و بیقرار، سواره از این سو به آن سو رفت و آنان را نهیب زد.

گفت؛ به جنگ نیامده‏ ام، به دنبال اهل قبیله ‏ام هستم.

عباس، عبدالله، عثمان، جعفر. با شما هستم.

نیزه ‏داران قدمی به جلو بر داشتند. سوار عقب کشید و دوباره فریاد کرد.

گفت؛ پسران ام ‏البنین! منم شمر بن ذی الجوشن، سپاه بنی‏امیه آمادۀ جنگ است.

 عباس با تو هستم.

عباس سکوت کرد.

قافله سلار به عباس گفت؛ عباس! جوابش را بده اگر چه فاسق است.

عباس حرکت کرد و نگاه‏ها را با خود بُرد.

عبدالله و عثمان و جعفر هم بدنبال او روان شدند.

شمرگفت؛ از امیر عبیدالله برایتان امان‏نامه گرفته ‏ام. خودتان را با حسین به کشتن ندهید.

عباس گفت؛ پسران علی مرتضی در امان خدا و فرزند پیامبرند.

گفت؛ حسین را رها کنید و با من بیایید. جوانی خود را به دم تیغ شمشیر ندهید.

عباس گفت؛ در نهروان هم با تمسک به قرآن مقابل پدرم ایستادی. من پسر همان پدرم!

 از اینجا دور شو که در جنگ با نفاق لحظه‏ ای درنگ نمی‏کنم ... برو!

شمر به غیض سر اسب گرداند و سوی اردوگاه بتاخت.

به هیاهوی سپاه، یاران به میدان آمدند.

ابن عوسجه گفت؛ چه مرگتان شده؟

عمرسعد گفت؛ امیر عبیدالله فرمان داده یا بیعت با یزید، یا جنگ. انتخاب با خودتان.

عباس گفت؛ بمانید تا از مولایم کسب تکلیف کنم.

حبیب گفت؛ ای زادۀ کبر و کفر و نفاق! به جنگ با که آمده ‏اید؟ علی ‏اکبر که در خِلقت و خُلق شبیه‏ترین کس به رسول خداست؟ یا عباس که یادآور علی مرتضی است؟ به مقابلۀ زینب که زادۀ زهراست؟ یا قاسم که یادگار حسن مجتبی است؟ حسین را دیگر نمی‏گویم که نگین خِلقت و چشمۀ جوشان عالم است.

در میان شما کیست؟!

به کلام حبیب، گَرد مرگ بر سپاه پاشید و سکوت کردند.

 عمرسعد گفت؛ در میان این هزاران نفر، کسی نیست که جوابی در خور به اینان دهد؟

شمر گفت؛ هم کلامی با کسانی که به زبان علی سخن ‏می گویند دیوانگی است.

عباس از راه رسید.

شمر گفت؛ رجزخوانی بس است. بگذارید ببینیم عباس چه دارد.

عباس گفت؛ مولایم فرمود، امروز از جنگ دست بدارید تا امشب را به نماز و نیایش بپردازیم.

عمرسعد نگاهی به اشراف و شمر کرد.

گفت؛ تا فردا صبر می‏کنیم.

شب هجوم کرده بود و سیاهی نور را بلعیده بود.

و زمین تمام هستی خود را به تماشا در کربلا گِرد آورده بود.

آسمان آکنده بود از ستارگان پُر فروغ، و ستارگان آسمان، در حسرت فروغ کاروانیان.

و کربلا، چشم گشوده بود و در انتظار جوشش نور، به قافله سالار زُل زده بود.

گفت؛ عزیزانم، برخیزید و شب را مرکب راهوار خود سازید، این قوم آهنگ مرا دارند و اگر مرا بِکُشند،

آنان را با شما کاری نیست.

برخیزید و به شهر و دیار خویش باز گردید.

زنان بغض فرو خوردند و کاروانیان مات و مبهوت ماندند.

عباس، برخاست، و شرارۀ نور از چشمان اش زبانه کشید.

امشب شب عباس بود و جلوه، جلوۀ او.

عباس گفت؛ شما بمانید و ما برویم؟! مولای من، تا واپسین نفس در کنارتان می مانم.

زینب با خود زمزمه کرد.

گفت؛ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (1)

سوگند به ماه که در پی خورشید می رود.

یاران بخود آمدند.

حبیب بن مظاهر گفت؛ مگر عالم هستی چند حسین دارد که بتوان در رکابش جان باخت؟

زُهیر بن قین گفت؛ به خدا قسم اگر هزاران بار کُشته و زنده شوم، باز جانم نثار تواست.

مسلم بن عوسجه گفت؛ مولای من، فردا زمین و آسمان، تمامی حق را در مصاف تمامی باطل

به تماشا می‌ نشینند.

یک به یک عهد و وفا را فریاد کردند،

حقارت و ذلت را به زیر کشیدند و انسان را در همیشۀ تاریخ ندا دادند،

ای انسان، سکوت در برابر دشمن، صلح خواهی نیست!

گفتند و آنچه در جوهرۀ وجودشان بود، از ضمیرشان زبانه کشید و کلامشان مُعطر از کلام مولا بود.

و زنان در سکوت ماندند و در اندیشۀ رسالتی که پس از آن بر عهده دارند.

قافله سالار، دست سوی آسمان بُرد و نور را به میهمانی یاران دعوت کرد.

گفت؛ مشتاقان شهادت، منزلگاه‏تان را در اعلی علیین ببینید.

دنیا به فغان آمد، با تمام توان فریاد کرد و آنان را سوی خود خواند،

و آنان، محو وجه الله بودند و هیچ نشنیدند.  

قافله سالار گفت؛ عزیزانم، تکلیف‏تان در این دنیا رو به پایان است،

به خدا قسم پس از آنچه بر ما جاری شود مکث خواهیم کرد، آنقدر که خدای تعالی بخواهد،

و همو است که ما را رَجعت می‏دهد،

به هنگامی که فرزندم مهدی، قائم آل محمّد ظاهر شود.

قاسم، اندوهگین شد، لب گِزید و به سخن آمد.

گفت؛ عمو جان من چه؟

گفت؛ مرگ برای تو چگونه است؟

گفت؛ شیرین تر از عسل!

گفت؛ یادگار برادر، عمو به فدایت.

شب بود و تاریک بود و سکوت.

و کربلا به فروتنی، همۀ داشته های خود را به زیر پای یاران گسترده بود.

و یاران، هر کس به حالی.

یکی به رکوع، یکی به قیام، یکی به قنوت، آن یکی به سجود.

و در دل تاریکی شب، نور را صدا می کردند.

رباب، عبدالله را نوجامه ای پوشاند.

گویی نمی دانست که فردا چه در انتظار اوست.

و عباس، کمر محکم و شمشیر حمایل کرد و بتاخت، در نگهبانی از خیمه گاه.

و زینب، محو تماشای او.

قافله سالار، دست بر پشت کمر قلاب کرد،

و نگاه خود را به آسمان پُرستاره سپرد.

گفت؛ آسمان پروردگارم در شب چه تماشایی است.

 و زیر لب زمزمه کرد؛

وَ الْفَجْرِ

سوگند به سپیده‏دم.‏

وَ لَیالٍ عَشْرٍ

و به شبهای دهگانه.‏

وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ

و به جفت و تاق‏.

وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ (2)

و به شب‏، وقتی سپری شود.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۳:۵۵
علی...

نمی دانم زهیر چه کار کرده بود که آمدید و دستش را گرفتید، نمی دانم چقدر اهل تقوا بوده که رفتید و دستش را گرفتید و تا اعلی علیین بردید، نمی دانم چقدر اهل عبادت بوده است که مادرتان آمد و برای همیشه او را خرید... نمی دانم چقدر پای حرفش می ایستاده که نشانش دادید تمام ذرات بیابان را که بر امامت شما گواهی می دهند... نمی دانم چقدر اهل تبعیت بوده است که اجازه ورود به کاروانتان را دادید و تا جایی بردید که امر او امر شما باشد و رای او رای شما...

اما حسین جان... عبیدالله را که می دانم... عبید الله بن حر جعفی، مگر نه اینکه راهزن بود؟ مگر نه اینکه عثمانی مذهب بود...؟ اما منکه می دانم خودِ خودتان وقتی پیکتان را جواب کرده بود بلند شدید و رفتید به خیمه اش... خودِ خودتان عزم نجاتش را کردید و رفتید تا کاری کنید که برای همیشه بشود عزیز دل فاطمه(س)... تمام رحمت عالم را بر سرش ریختید وقتی دستتان را به سویش دراز کردید که بیا در رکاب پسر دختر پیامبر تا پاکِ پاک شوی... و او چقدر بیچاره بود که نتوانست دستتان را بگیرد...

حالا اما پسر فاطمه(س)... عادت این روزهایم است وقتی میان شلوغی روزهایم گم می شوم، هر از گاهی ذکر یا ذهیر بگیرم...تا بلکه بشود این بار هم مثل همیشه شما بیایی و یکبار برای همیشه دستم را بگیری و نجاتم بدهی از دنیایی که روز به روز بیشتر درش غرق می شوم...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۴ ، ۲۱:۳۹
علی...

هوالحق...

می نشینم و نگاه می کنم، تصاویر منا تمام وجودم را می گیرد... خدایا ما ایمان داریم که چیزی از ولایت تو خارج نیست... حالا اما نشسته ایم تا ببینیم این آیات به سمت کدام برنامه عظیم توست؟ خدایا ای حکیم و عزیز ما ایمان داریم که همه صحنه های عالم را تو اداره می کنی و عالم و آدم را با این صحنه ها تربیت می کنی... که همه را به سمت مهدی (عج) حرکت می دهی... خدایا انگار که می خواهی کم کم جبهه حق و باطل را جدا کنی... انگار که می خواهی نفاق و کفر این مردمان را که سالهاست به پشت مکه و مدینه قایم شده اند رو کنی... حالا کم کم وقتش رسیده که برای همه واضح شود که می خواهی "فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه..." حالا باید همه بفهمند که مدل حرکت عالم باید چیزی شبیه اربعین باشد... حالا انگار که می خواهی نشان بدهی، وقتی امام(ع) را از کعبه بگیری چیزی نمی ماند. خدایا...! وقتی بیست و اندی میلیون نفر راهی کربلا می شوند آنهم وقتی که کشور در اوج جنگ داخلی هست و هر لحظه امکان انفجار بمبی میان زائران هست و خون از بینی کسی نمی آید... وقتی همه آدم ها همه چیزشان را کنار می گذارند و اختلاف هایشان یادشان می رود و فقط و فقط با تمام وجود به سمت یک هدف، به سمت امام عالم می روند ... وقتی اینها اتفاق می افتد ذهنم جز معجزه به چیز دیگری نمی رسد... من تنها چیزی که می فهمم این است که اینها برنامه تو ست... که اینها نشانه های دست امام شب قدر است... خدایا چقدر عجیب همه چیز را به سمت مهدی (عج) ولایت می کنی...


مهدی جان...! ما ایمان داریم که ماجرای اربعین چیزی جز فعل شما نیست...

مهدی جان ما ایمان داریم که تنها مدل حرکتی این زمانه حرکت با تمام وجود به سوی امام عالم هست...



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۴ ، ۲۰:۳۶
علی...

به نام او...

جمعه  رفته بودم به دیدن فیلم "محمد رسول الله(ص)". توی این سال ها، ملک سلیمان(ع) و بعد تر "چ" تنها فیلم هایی بودند که وادارم کردند به سینما بروم... تا حدی که ملک را 4-5 بار در سینما دیدم...حالا بعد از مدت ها دوباره باید می رفتم...

چند نکته در فیلم خودنمایی می کرد...

معجزه:

شاید به جرات می توان گفت این اولین باری است که کسی جرات می کند و تا این حد فضای معجزه را باز می کند. فضایی که باید به آن افتخار کنیم و با تمام وجود آن را تبیین کنیم سال هاست کنج صندوقچه کتاب ها خاک می خورد... چون ما می ترسیم که اهل بیت(ع) از خدایمان نعوذبالله- بالاتر بروند...چون می ترسیم تا حرف بزنیم متهم شویم به غالیان شیعه... میان فیلم گاهی چهره اطرافیانم را نگاه می کردم و بازتاب نور از اشک هایشان کاملا مشهود بود... آدم هایی که هرچقدر هم که ژست روشنفکری و عقل کلی بگیرند آخرش هم که نام "محمد" بلند و قاطع بر زبان جاری می شود، دل هایشان می لرزد و اشک هایشان جاری...آدم هایی که هرچند غرق در زندگی های روزمره شان باشند اما وقتی صدای قرائت سوره فیل از طرف پیامبر به گوششان می رسد انگار یادشان می رود که فیلم است و می شوند کودکانی غریب که فقط دلشان برای آغوش پیامبر می تپد... آدماهایی که بیرون سینما عجیب حرص آدم را در می آورند و در جواب تمام حرف ها و احادیثی که برایشان از پیامبر می خوانی می گویند تو چه می گویی که خود پیامبر گفته است "قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحی..." و دیگر گوش نمی کنند که تو چه می گویی... حالا انگار همه این چیزها را یادشان رفته است و فطرتشان عجیب عنانشان را به دست گرفته است و دل سپرده اند به کرامت نوزادی شیرخوار... انگار که همه استدلال هایشان را از یاد برده اند و عجیب نگاهشان تمنای ادامه فیلم را دارد...

یا رسول الله... ما شهادت می دهیم که شما عظیم ترین مخلوق هستید که همه و همه چیز باذن الله در دستان شماست... ما شهادت می دهیم که شما پیامبر بودید وقتی آدم(ع) بین آب و گل بود... ما شهادت می دهیم که هرچه در فضائل شما بگوییم الا معاشرالعشری از فضائل شما نیست...ما شهادت می دهیم که عیسی(ع) با تمام عظمتش بخشی از ایمانیات شما هست... ما شهادت می دهیم که شما خودتان خواستید که لباس کودکی به تن کنید و هروقت هم که می خواستید-حتی وقتی نوزاد بوده اید- از اوج عوالم هستی صادره هایی را برای تمام هستی صادر می کردید... ما شهادت می دهیم که شما صاحب رحمت اید... که همه عالم از همیشه تا همیشه محتاج دست رحمت شماست... یا رسول الله... شما برای کفار هم رحمت بودید...نگاه به رفتار آن ها نمی کردید و فقط و فقط رحمت بر سرشان جاری می کردید... حالا این امت شماست که امروز به این وضع درآمده...

 post

لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (توبه 128)

به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است!

می شود مثل همیشه همیشه از رفتار ما بگذرید و رحمت خودتون رو بیشتر از همیشه بر این امت جاری کنید... تا امت واحده شکل بگیرد...

با دیدن این فیلم دلم می خواهد یادمان بیاید که پیامبر ما باذن الله اختیار همه چیز را دارد... اختیار عالم فقط و فقط در دست اوست نه هیچ کس دیگر... کاش اینها بشود ایمان و در قلبهایمان جا بگیرد. آن وقت دیگر از هیچ چیز نمی ترسیم...آن وقت فقط برای او می تازیم... آن وقت شعب ابی طالب هم ساده می شود وقتی خیالت راحت باشد که صاحب تمام رزق های عالم کنارت هست و هوایت را دارد... آن وقت این ها دیگر شعار نمی شود...

برکت:

مفهوم برکت که با تولد پیامبر(ص) به تصویر کشیده شده از مغفول ترین مفاهیم این روزهای زندگی های ماست... انگار که یادمان رفته است که نور او اگر باشد برکت هست و برکت اگر باشد دیگر هیچ کمیتی مهم نیست... برکتی که تو محاسبات این روزهای زندگی هایمان بالکل فراموشش کرده ایم و یادمان رفته است و حتی دیگر مغازه دارهای قدیمی هم که می گویند "خدا برکت بده" چیزی جز لبخند تمسخر مشتری هایشان تحویل نمی گیرند...

یهود:

"...یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَریقًا مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ"

آنها به پیامبر معرفت داشتند همانطور که به فرزندانشان معرفت داشتند... اما جمعی از آنان حق را آگاهانه کتمان می کنند...

این آیه در فیلم به تصویر کشیده شده است... از این فیلم می شود بوی فتنه یهود را حس کرد...

وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَی اللّهِ هُوَ الْهُدی وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (بقره 120)

هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواسته‏های آنها شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شده‏ای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ قالُوا إِنّا نَصاری ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسّیسینَ وَ رُهْبانًا وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (مائده82)

بطور مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت؛ و نزدیکترین دوستان به مؤمنان را کسانی می‏یابی که می‏گویند: «ما نصاری هستیم»؛ این بخاطر آن است که در میان آنها، افرادی عالم و تارک دنیا هستند؛ و آنها (در برابر حق) تکبّر نمی‏ورزند.

 

 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۵
علی...

آدمیزاد است دیگر!

یکهو به دلش می افتد که بزند زیر پروژه، کار، آزمایشگاه و هزار چیز دیگر... بنشیند در اتاقش و در را ببندد و شروع کند به یاد روزهای دبیرستانش چند باره، "بیوتن" بخواند و خودش هم نفهد که چرا انقدر سخت جلو می رود...؟ 




پ.ن: باید با آرمیتا حرف بزنم...


پ.ن: هی می خواهم به مناسبت دیدن فیلم محمد رسول الله(ص) چیزی بنویسم... حداقل تا قبل از اینکه برای بار دوم به دیدنش برم...اما عجیب بغض کرده ام... دریای رحمت او و حال این روزهای یمن و سوریه و عراق و ...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۱
علی...

به طور معمول، برای شناخت و درک مقامات معنوی و صفات یک شخص، انسان قبل از بیان ان صفات برای او باید یک پیش زمینه مناسب برای مخاطب خود فراهم نماید تا درک صفت و فهم ارتباط آن با موصوف برای او ممکن گردد. به عنوان مثال وقتی به کسی گفته میشود که فلان شخصی آیت الله العظمی است؛ اگر او با این موضوع اشنا نباشد که آیت الله به چه کسی میگویند و یا اینکه اصلا آیت الله العظمی به چه معناست؛ چون شناختی نسبت به مطلب ندارد نمی تواند ارتباط میان لفظ آیت الله العظمی و موصوف آن را فهم کند؛ و این توصیف برای او بی معنا خواهد بود. تا اینکه کسی برای او توضیح بدهد که کسی که درون این وادی جلو برود و بنا را بر تقوا و علم بگذارد؛ آرام آرام در علوم خدایی رشد می کند تا اینکه مصداقی خفیف از برخی صفات خداوند می گردد و آنگاه که به اوج این ماجرا برسد؛ در این هنگام به ان شخص «ایت الله العظمی» گفته خواهد شد. در این صورت اگر مخاطب گام اول را بفهمد، آنگاه آیت الله العظمی بودن آن شخصی را نیز فهم  می کند. این مثال برای فهم تصاویر نوری اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بیان گردید؛ یعنی در حوزه نورانیت اهل بیت (ع) و نور بودن ایشان و همچنین صفات نوری شان، کسی که هنوز نور و مصباح هدی بودن را برای امام معصوم (ع) قائل نیست؛ چگونه میتواند ستاره بودن و ماه بودن ایشان را درک کند که حالا بخواهد شمس الشموس بودن را برای حضرت قائل باشد. شمس الشموس یعنی چه؟ اگر کسی بخواهد معنای آن را فهم کند، ابتدا باید به مفهوم و مصداق خورشید نگاه کنند. چرا که اگر انسان معنای شمس را فهم نکند؛ بدون شک معنای شمس الشموس را نیز نخواهد فهمید. پس مقدم بر فهم شمس الشموس، فهم شمس است. همچنین اگر قرار باشد که شمسی فهم بشود، قبل از آن باید معنا و مصداق قمر فهمیده شود که به چه معناست؟ همین طور است فهم نجم نسبت به قمر و اگر بخواهیم نجم را بفهمیم قبل از آن باید چراغ را بفهمیم و بدانیم که مصباح (چراغ) چیست و چه کاری انجام می - دهد؟! و اینکه بالاخره اهل بیت (ع) مصادیق کدام یک از این مفاهیم هستند. در رابطه با مصباح باید گفت که اولین کار آن روشن کردن پیرامون فرد است تا جایی که فرد بتواند مسیر خود را پیدا کند؛ مسیر مناسب را از مسیر نامناسب تشخیص داده و بتواند اشیاء مورد نیاز خود را پیدا کرده و با حرکت از درون مسیر به مقصد نهایی خود برسد؛ یعنی هدایت می شود. پس فعل چراغ، روشن کردن پیرامون است که سبب آن هدایت و رسیدن به مقصد مورد نظر می باشد. این معنا به ترتیب برای نجم (ستاره) و قمر (ماه) و شمس(خورشید) نیز کاربرد دارد؛ و اهل بیت (ع) همه این صفات هستند. لکن ما چقدر از مفهوم این صفات، نورانیت ایشان را فهم کرده ایم؟ و تا کدام درجه از آن را درک نموده ایم؟ به عنوان مثال اگر کسی بگوید: من ۳ تا اربعین به کربلا سفر کرده ام و هنگامی که خیل کثیر مردمان را دیدم که با چه شوقی به سوی امام حسین (ع) می روند؛ جاذبه نوری امام (ع) را نتیجه گرفتم. من به کربلا رفتم تا آنجا این موضوع را در وجود خودم تبدیل به یک معرفت کنم؛ و اکنون با گوشت و پوست و خونم درک می کنم که امام (ع)«مصباح هدی» هستند و چگونه قلوب محبان و شیعیان خود را به سوی ولایت هدایت می کنند. این نوع اعتقادی که فرد نسبت به امام (ع) پیدا کرده است خیلی قیمت داشته و می توان گفت که این فرد نسبت به صفت «مصباح هدایی» امام (ع) معرفت دارد و در مقابل او کسی قرار دارد که صرفاً درباره مصباح هدایی امام حسین (ع)، حدیث خوانده است. پس این دو شخص در فضیلت با یکدیکر یکسان نیستند و تفاوت بسیاری میان آن دو وجود دارد. اهل بیت عصمت و طهارت (ع) علاوه بر این که چراغ هدایت هستند؛ ستاره، ماه و خورشید نیز هستند و حضرت ابوالفضل (ع) هم که مانند یک خورشید می درخشند و واقعاً خورشید است. از این جهت که نورش را از امام حسین (ع) می گیرد قمر است؛ اما از جنبه حیطه نورافشانی و شدت نورافشانی یک خورشید است و همچنین حضرت زینب (س) و فاطمه معصومه (س) یک خورشید هستند؛ پس اگر ابوالفضل (ع)، زینب (س) و علی اکبر (ع) خورشید باشند! امام حسین (ع) چه هستند؟اینجا است که مفهوم «شمس - الشموس» معنا پیدا می کند. اگر آنها خورشید هستند ایشان خورشید خورشیدها است که البته همه اهل بیت (ع) شمس الشموس می باشند؛ اما فعل خورشید چیست؟ سبب آن چه می باشد؟ همان طور که پیشتر گفته شد، مصباح یعنی چراغ پر نوری که هدایت از آن تشعشع می کند. یعنی نورافکن و یا خورشیدی که دیگران تحت نور ان هدایت میشوند، به چه سمتی؟ به سمت ظهور صحنه های اطراف و حرکت در این ظهورات و رسیدن به مقصد مورد نظر و همان طور که وقتی خورشید طلوع می کند، روز واقع می شود، نتیجه پرداختن به نور «مصباح هدی»، برپایی صحنه های ظهور و ظهور منتقم آل محمد (ص)، امام زمان (عج) خواهد بود. اهل بیت (ع) همگی نور هستند و با توجه به این که ایشان ابعاد پایینتر و جسم دنیایی نیز دارند ولی خود فرموده اند: o اللة خلقنا من نوره و خلق شیعتنا منا». یعنی امام (ع)، جنبه های وجودی مختلفی از جمله: جنبه مادی، جنبه برزخی، جنبه روحی و جنبه های نوری دارد. در روایتی، امام صادق (ع) می فرمایند: «ان الله سبحانهٔ تفرد فی وحدانیته ئم تکلم بکلمه"، همانا خداوند سبحان پیوسته تنها بود تا این که پس از گذشت زمانی بسیار طولانی کلمه ای و صادره ای را صادر کرد «فصارت نورا» و آن کلمه تبدیل به نور شد، «ثم خلق من ذلک النور محمد و علیا و عترته (ع)» سپس با گذشت زمانی طولانی، از آن نور محمد و علی و عترتش (ع) را خلق کرد، «ثم تکلم بکلمهٔ فصارت روحا» سپس کلمه و صادره ای را صادر کرد و آن کلمه تبدیل به روح شد، «و اسکنها فی ذلک النور و آسکنه فی ابداننا» و آن کلمه را در آن نور ساکن کرد. روحی که درون نور بود را در بدن های پایین تر ما ساکن فرمود: «فنحن روح الله و کلمته...» پس ما روح الله و کلمهٔ الله هستیم. در این روایت علاوه بر بعد نوری و خلقت نورانی اهل بیت (ع) به ابعاد پایین تر ایشان نیز اشاره شده است. لکن اگر قرار باشد ظهور در عالم اتفاق بیفتد. این ماجرا ارتباط مستقیم با اشراق نور امامت امام (ع) دارد؛ یعنی به حساب شمس الشموس بودن عترت (ع) است که سرانجام "روز" یعنی یوم الله ظهور واقع می گردد. لذا اگر در حدیث منظور از «واللیل اذایغشی» را «دنیا و دولت ابلیسی» معنا کرده. و منظور از «والنهار اذا تجلی» را «یوم الله ظهور و دولت حق» میخوانند. دلیلش همین موضوع است؛ چرا که با اشراق بیشترِ خورشیدِ وجودِ امام (ع) در پایان شب دنیا، صفات، صحنه ها و وقایع عالم تا محدوده ای مشخص ظاهر و ظاهرتر شده و یوم الله ظهور واقع می گردد که به آن زمان حقاً می توان گفت: «و اشرقت الارض بنور ربها» یعنی زمین (در زمان ظهور) به وسیله خورشید رب (از لیل و تاریکی در آمده و) نورانى وروز می گردد؛ یعنی چه؟ امام صادق (ع) در ذیل این آیه می فرمایند: «... قال: رب الارض یعنی امام لارض» ؛ منظور از «رب الارض» در این آیه خورشید امام (ع) است، یعنی ظهور نورامامت امام (ع) که شمس هستند در پایان دنیا و  شب عالم، روز شده و ناپیداهای شب، ظاهر و عیان میشود. حقایق پشت پرده عالم تا محدوده ای به ظهورات عینی و محسوس می رسد و در فضایی از ظهور صفات و صحنه ها ظهور امام زمان (عج) اتفاق خواهد افتاد. از این رو است که به امام رضا (ع) شمس الشموس گفته می شود؛ از بابِ شدتِ نورافشانیِ نقشِ ایشان در هدایتِ عالم، به سویِ ظهورِ مهدی (عج) می باشد؛ هرچند که تمام اهل

بیت (ع) شمس الشموس هستند. ارتباط این موضوع از آنجا معلوم میشود که واژه شمس الشموس در روایات، به طور خاصی، فقط درباره دو نفر از اهل بیت (ع) بیان شده است که نفر دوم ایشان امام زمان (عج) می باشد، «السلام علیک یا شمس الشموس  السلام علیک یا مهدی الارض...» سلام بر تو ای خورشید خورشیدها و سلام بر تو ای هدایت کننده زمین. شاید دلیل این امر این باشد که امام رضا (ع) وظایفی خاصی در رابطه با ظهور مهدی (عج) بر عهده دارند و شمس الشموس بودن دیگر امامان معصوم (ع) نیز در همین راستا خواهد بود؛ اما همین اهل بیت (ع) که شمس الشموس هستند در قبال رسول الله (ص) قمر می باشند، یعنی به حساب شدت نور و تأثیرگذاریشان بر عالم، شمس اند؛ و در مقایسه با بهترین ها یعنی با ابوالفضل ها، زینب ها و معصومه ها شمس الشموس اند؛ اما در مقایسه با رسول الله (ص) قمرند.


منبع: قسمتی از "فضائل نور" از نرم افزار "خورشید مشرق" محصول شرکت "مطلع فجر صادق"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۲۰
علی...

به نام او...

می گفت اگر بخواهند جایی عملیات کنند اول سر نیروی ویژه می فرستند تا هم محل عملیات را شناسایی کنند و هم آنجا را کمی آماده کنند و دست آخر برای پشتیبانی و امارت بقیه نیروها آماده باشند...

کفشداری زیر پله شماره 11! دلم می خواهد بپرم و پیرمرد خمیده را ببوسم از بس که عاشق لبخندش شده ام...! همان کفشداری که اگر از فواره گوهرشاد وقتی که رو به گنبد ایستادی هفت قدم به سمت راست بروی و بعد خودت را جمع کنی و چند قدمی را که هیچ وقت یادم نماند بشمارمشان به سمت جلو بروی! وارد که می شوی دو تا انتخاب برایت گذاشته اند! دوراهی که هیچ وقت نفهمیدم کدامشان را باید انتخاب کنم...!

می گفت من به فدای شما ای امام شب قدر که خودتان رقم زدید و آمدید اینجا تا سالها بعد امارت کنید سربازانی را که از دوریتان خسته اند و آمده اند تا بانی عملیات اشراق نور باشند...

همیشه همینجوری می شود! تا پایم می رسد به کنجی روی فرش های حرم همه ی حرف هایم یادم می رود... اصلا انگار که طبیعی ترین واکنش خلقت باشد زانو هایم جفت می شوند و من سرم را رویشان آرام می گذارم و ذهنم انگار که خالی ترین محفظه دنیا باشد سکوت می کنم...!

می گفت اصلا برای همین است که صاحب تمام خزانه های عالم آمده اینجا...می گفت مگر نشنیده اید که بزرگترین لشکر امام(ع) از ایران راه خواهد افتاد...مگر پیامبر(ص) نفرموده اند که از خراسان راه می افتد...! خزانه دار عالم آمده !قبل از عملیات ! آمده تا هرچه که نیاز دارید بهتان بدهد...!

می گویم که آخه راستش را بخواهید بحث آهو و ضمانت و این حرف ها نیست...! می گویم که بحث چیز دیگریست...! می گویم بحث نگاهتان هست...! از همان ها که یحتمل به چشمان آهو کردید...

می گفت صاحب کلمه ایجاد رفیقانه آمده تا همه چیز را بگیرد و آنچه باید را ایجاد کند...! می گفت مامون و ... بهانست! هدف چیز دیگری بوده! می گفت امام الرئوف آمده...

می گویم یابن فاطمه(س) تولدتان مبارک...! می گویم که دلمان باز برای عطرهای حرم، برای دریای نور گوهرشاد، سحرهای بهشتی...تنگ شده است...

یادم نیست که می گفت...! اما مگه نه اینکه فرمودید نمک سفره تان را هم از ما بخواهید...!

بقیش را خودتان می دانید دیگر...!

پ.ن: امشب دعا زیاد دارم، اصلا امشب مادر مهربان امت(س) شاد هستند... فاطمه جان می شود امشب دوباره لباس نو تنمان کنید، می شود عیبهایمان درون خانه خودتان اصلاح کنید؟ میشه نگذارید بقیه متوجه بشوند و خودتان مادرانه اصلاحش کنید... می شود شما ما را امشب ببرید محضر امام(ع)...؟

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۵۱
علی...

بسم الله الرحمن الرحیم

می گویم السلام علیک ای بانوی فاطمی...

می گفت می دانی ایشان با این سن کمشان چطور این شان عظیم را بدست آوردند؟ که بزرگترین علمای شیعه خودشان را در برابر ایشان خاک می دانند و خانه و کاشانه رها می کنند و ساکن حرم می شوند؟

می گویم السلام علیک یا فاطمه المعصومه...

می گفت خیلی ها دختر امام بودند، خیلی ها خواهر امام بودند، اصلا خیلی ها شهید بودند اما کدامشان این چنین جایگاه دارند؟

می گویم سلام خانم جان... سلام ای کریمه اهل بیت علیهم السلام...

می گفت ایشان دنبال این بود که خودش را به امام زمانش برساند و خالصانه تمام وجود و وجوهش رو به سوی امام(ع) و اوامر ایشان باشد... می گفت اصلا در پی امام(ع) بودن را از زینب(س) یاد گرفته بود...از کاروان حسینی(ص) یادگرفته بود تا در قبال امامش هیچ امر و رایی از خود نداشته باشد...

می گویم فاطمه جان... راستش را بخواهید تا حالا نشده است... نمی دانم چرا اما تا حالا که بیست و اندی سال می گذرد پایم به بهشت حرم شما نرسیده است! اما حدس هایی می زنم، حدس هایی از جنس حرم امام الرئوف...از همان حرم ها که وقتی از باب الجواد(ع) به گوهرشاد پر می کشی بغضهایت راحت می شکند...

می گفت در سیر حرکت فاطمه معصومه(س) از مدینه تا مرو افراد زیادی به همراه ایشان راه افتادند درحالی که آن ها نیز به نوعی چشم به امام دوخته و دنبال امیال امام بودند ؛ اما افراد کمی آن رمز اول را داشتند" من کان فینا باذلا محجه"   یعنی کسی که از خودش عبور کند و جانش را برای امام(ع) بر کف دست بگیرد این چنین قیمتی را دارد... یعنی راستش را بخواهی حضرت فاطمه(س) چیزی شبیه کاروانیان حسینی(ص) رشد داده شده است همانان که در مدت کوتاه سی و اندی روز تا اعلی علیین پرتاب شده اند... همان ها که علی اصغرشان هم باب الحوائج است... که آقای عالم است...

می گویم از هوای حرمتان تنفس نکرده ام... اما باور کنید می دانم که یک نفسش چقدر سبک می کند!

اصلا من نیامده ام، شما هم؟ اصلا گیرم که کودک بازیگوش و لجباز و یک دنده من باشم؛ اما شباهت اسم شما چه می شود؟ اصلا مادری به سن و سال است؟ به راه و مسافت است؟ به نسب خونی ست؟ نمی شود؟ که مثلا کنج اتاقمان بنشینیم پای چادرتان و آرام سر بگذاریم و شما هم نگاهمان کنید... فقط نگاهمان کنید، هیچ چیز دیگری نمی خواهیم... با گوشه چشمانتان گناهانمان را هرچقدر بزرگ زمین بگذارید و کمی دلداریمان بدهید که بلند شو جانم...بلند شو مادرجان! نمی خواهی به امام(ع) برسی؟

دیر شده است ها... که لباس پاره هایمان را نو کنید و انگار نه انگار باز هم به رویمان نیاورید...برای همیشه راهیمان کنید و قرآن بالای سرمان بگیرید... به مولایمان بگویید که ضمانتمان می کنید...از نگاهتان رحمت ببارد و گذشته را به رویمان نیاورید و توبه های شکسته را برایمان نشمارید و همه چیز برود و فقط شما بمانید... که ما هم ذره ای مثل شما چیزی از خودمان نداشته باشیم و همه چیز بشود مهدی(عج)... به برادرتان بگویید که خیال مبارکشان راحت باشد و شما خودتان می شوید مربی ما، شما خودتان ما رو به کاروان مولایمان می رسانید... به مادرتان بگویید که دوباره بنا می کنیم بنای مهدی(عج) را... فاطمه جان دست یا علی بدهیم...؟

پ.ن: این را درست یکسال پیش نوشته بودم... حالا در این یک سال به لطف خدا یکبار پایم به حرم باز شده است... حدس هایم درست بود، اما چیزی که توقعش را نداشتم حس عجیبیست که هرقدم که بر می داری انگار واقعا داری به زیارت خود خود حضرت مادر(س) می روی... 

پ.ن2: فاطمه جان حالا یک ماه از سفره داریتان گذشته... می شود امشب دست هایمان را بگیرید تا دوباره به همان ارتفاعات برگردیم... ارتفاعاتی از جنس شب قدر... ارتفاعاتی از جنس سکونت در بیت شما... همان ها که "فی بیوت اذن الله ان ترفع..."

پ.ن3: دلم عجیب برای یمن گرفته است...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۶
علی...

خدایا...

حالا یک ماهی گذشته و شهر کم کم رنگ و بوی بهشتیش را کمرنگ تر می کند و خیابان ها...

نمی دانم اما به نظر چنان انتظار بی جایی هم نباشد که وقتی یک ماه سحرها میهمان حرم حضرت امیر(ع) باشی و از پشت تلویزیون هوای حرم را هم تنفس کنی و بعد حالا دلت کمی...

خدایا...

تازگی ها فهمیده ام قرآن فقط برای خواندن نیست... فقط برای شب های قدر نیست...فقط برای فهمیدن نیست...استفاده های دیگری هم دارد! مثلا برش داری و خاکش را بگیری و صورت به صورتش بچسبانی و دلت برایش پر بکشد و یادت بیاید که قرآن، موجودی زنده است و می شود دستگیرت باشد...

خدایا...

عالمت چقدر زیبا و محکم است... تازگی ها فهمیده ام توحید در نظامت را چقدر زیبا گفته ای که...

اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‏ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضَ وَ لا یَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ (بقره-255)

خدایا...

این روزهای عالم چقدر آشفته است انگار... غزه و کودکانش، یمن و دشمنانش، آمریکا و دوستانش! چقدر درهم است اتفاقات! اما...هیهات... یادم می ماند که الله ولیِ عالم هست...خدایا همه این اتفاقات در حیطه ولایت توست...چیزی از دست ولایت تو خارج نشده است! و چقدر زیبا صحنه های عالم را برپا می کنی تا مایی که اگر به خودمان باشد بعد هزاره ها حتی یک قدم جلو نخواهیم رفت بلند شویم... حس کنیم... و راه بیفتیم...ای ولی مقتدر عالم چه زیبا ولایت می کنی. چه ماهرانه برنامه ات را جلو می بری... چقدر عاشقانه خدایی می کنی و بزرگترین برنامه ات برای عالم و آدم را راهبری می کنی که: اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ(بقره-257) . می شود که ما- آدم های کمتر از ذره - را هم برای اجرای برنامه ات بکار بگیری ای ولی المومنین...

خدایا...

الر کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ  (ابراهیم-1). ای عزیز و ای حمید... خاصیت قرآنت را هم در راستای برنامه ات قرار دای تا او هم یاداور نور باشد و زداینده ظلمت. بارالها! ماه رمضانت همه نور بود، سحرهایش، افطارهایش و شب قدرش... همه نور بود... کاش در شب قدرش رقم زده باشی تا تحت ولایت ولی عالم در فضایی مملو از امنیت و عافیت و شادی از قرآنت برای رسیدن به نور خاصیت بگیریم...

خدایا...

نگاه که می کنم از حیرت می مانم که در تمام دوران ها همگان را به برنامه ات تذکر دادی و رحمتت را از هیچکس دریغ نکرده ای و برنامه رسولانت قرار داده ای تا مجری برنامه تو باشند...آنجا که فرمودی: وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِکُلِّ صَبّارٍ شَکُورٍ (ابراهیم-5)

خدایا...

حالا این وظیفه ماست که تسلیم برنامه تو باشیم و همراهی با یرنامه ات را بر خود فرض بدانیم...

إِنَّ اللّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیمًا (احزاب-56)

 

خدایا...

و تو چقدر زیبا با مومنینت رفتار می کنی که:

هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیمًا (43)

ای رحیم... می شود که همه ی اینها خیال نباشد... آمین رب العالمین!

 

پ.ن: غر زده بودم که خدایا شکرت که هدف را به ما نشان می دهی...که با اینکه لیاقت نداریم اما تو نگذاشتی تا لحظه هایمان گنگ باشد... تو نگذاشتی تا در گردابی باطل دور بخوریم و ندانیم که تک تک لحظه هایمان باید برای چه بگذرد...شکرت که شب قدری بی آنکه بدانیم مولایمان برایمان رقم زده بود این عزیز ترین هدف را... اما چه کنم که نمی شود همه لحظه لحظه ها را به یاد او باشم و...

جواب داده بود که روی چه ایستادی؟ گفته بودم که خب معلوم اندر معلوم! زمین! جواب داده بود که اگر مهدی(عج) روی این زمین نبود، متلاشی می شد...

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۳۵
علی...

بسم الله الرحمن الرحیم

دنیا:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ(مائده 54)

ای کسانی که ایمان آورده‏اید! هر کس از شما، از آیین خود بازگردد؛ بزودی خداوند جمعیّتی را می‏آورد که آنها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند؛ آنها در راه خدا جهاد می‏کنند، و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند. این، فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شایسته ببیند) می‏دهد؛ و (فضل) خدا وسیع، و خداوند داناست.

این همان آیه ایست که بعد از نزول آن اعراب از پیامبر رحمت(ص) پرسیده بودند، کدام قوم؟ پیامبر(ص) هم دستان مبارکش را روی شانه سلمان گذاشته بود که سلمان و قومه...

اصلا خدا از همان ابتدا تکلیف خیلی چیزها را با اعراب روشن کرده بود، گفته بود که شما درقبال ولایت درست رفتار نمی کنید و خدا جای شما قومی را میاورد که حافظ دین باشند...

آن روز که زنان مدینه عزم عیادت فاطمه(س) را کرده بودند، مادر مهربان امت بغضش را خورده بود و گفته بود:"  من صبح کردم در حالی که نسبت به دنیای شما کاره و به مردانتان خشمگینم. آنان را از دهان خویش به دور انداخته و در اثر تعمق در افکار و حرکتشان به شدت بغضشان را در دل گرفتم... آنان در عذاب الهی پیوسته در آتش خواهند بود... وای بر آنان، کسی که به راه حق حرکت می کند سزاوار پیروی است یا آنکس که راه نیافته باید از دیگری راهنمایی بگیرد؟! شما در اثر این انتخاب بد، به جای شیر از پستان شتر خلافت، باید خون بدوشید و با زهر زندگی مسموم گردید و گرفتار استبداد و ستمگری باشید...

و اما اینطرف را که نگاه می کنی پیامبر(ص) را می بینی که یکبار فرموده بود ایمان و بار دیگری فرموده بود علم، اگر در ثریا هم باشد مردانی از سرزمین فارس به آن می رسند... پدر مهربانی ها را می بینی که رو به کارون ایستاده بود و فرموده بود در این منطقه مردانی خواهند آمد که از کوه ها سخت ترند... اصلا حسین(ص) را می بینی که از ایران گذشته بود و حالا قرار است بازهم در این سرزمین رجعت کند... راستش را بخواهی یکجورایی انگار که شده باشد سرزمین مادری... و آخرش خزانه دار همه ی خزانه های عالم خودش آمد تا قدم هایش لشکری عظیم را که پیامبر آمدنش را از خراسان وعده داد بود آذوقه رسانی کند...خود خودش آمد تا قوم سلمان را پر از نور کند و حرمش بشود مامن بغضهایی که روی دل هایی خسته مانده... و همه اینها قرار بود از زمانی شروع شود که امام کاظم(ع) فرموده بود:" وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‏"؛  مردی از اهالی قم، مردم را به سوی حق دعوت می کند. گروهی با او هم پیمان می شوند که مانند پاره های آهن هستند، بادهای تند قدم هایشان را نمی لغزاند، از نبرد و دفاع ترسی ندارند و از آن خسته نمی شوند، و توکلشان بر خدا است."

این ها فقط بخش کوچکی از حرف هایی هستند که نشان می دهد سی و اندی سال می شود که وظیفه آن قوم شروع شده...همان قومی که جوان های بیست ساله اش هم روزی پشت لباس هایشان نوشتند "می روم تا انتقام سیلی زهرا(س) بگیرم...". می دانی کدام وظیفه؟

همان وظیفه که او، سی و اندی سال پیش گفته بود که: بدانید که مبارزه ما سه مرحله دارد: اول، اسلامی کردن ایران، دوم، اسلامی شدن کشورهای اسلامی، سوم، اسلامی شدن جهان. آن روز است که به مولا عرض کنیم: مولا! جهان منتظر قدوم مبارک شماست

همان وظیفه که قرآن فرموده بود: إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ (انبیاء-92)

همانا امتتان واحد است درحالیکه من تربیت کننده این ماجرا باشم. پس بندگی کنید، در این تربیت تا امت واحد شوید...

حالا فقط کافیست این روزها چشم بگردانیم که و چه بسیار نشانه‏ای (از خدا) در آسمانها و زمین که آنها از کنارش می‏گذرند، و از آن رویگردانند...

اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ...َ این روزهای عالم حکایت از نوری عظیم دارد که ماجرایی عظیم را ولایت می کند... روزهایی که هزاران باره وجود امام حی را یادآوری می کند...

حالا برنامه ملک عالم تغییر کرده است و انگار نوبت آن رسیده است که امت واحده به محوریت ایران شکل بگیرد... حالا نوبت آن رسیده تا آن بدن واحد با سری به نام ایران شکل بگیرد... شاید این روزها اگر نگاه کنی می بینی که به شعاع بزرگی اطراف کشورت همه جا نا امنی هست و درگیری... اما وقتی از این منظر نگاه کنی می بینی که دستی عظیم چه ماهرانه همه چیز را رو به جلو حرکت می دهد... ماجرای اربعین را که نگاه میکنی حیرت می کنی از این نور عظیم... بیست و چند میلیون آدم چطور همه اختلاف هایشاد یادشان می رود و فقط به سوی یک چیز به نام  امام، حرکت می کنند... عربستان را می بینی که چطور حالا نوبتش رسیده است که جایش را با قوم فارس عوض کند... عراق؛ لبنان، یمن،بحرین، مصر، فلسطین و... انگار که مانند بچه ای شده اند که مادری به نام ایران باید هوایشان را داشته باشد...انگار که شده اند جزئی از ایران، دست و بازوی ایران، همه ی دنیا انگار که خراب شده اند سرشان تنها و تنها به یک جرم آن هم اینکه دست یا علی داده اند با ایران... حالا وقتش رسیده است که "قسوره" همان شیر پرقدرت تشکیل شود...

بیاییم بیدار شویم... جالب است اخیرا شنیدم که به بچه های حزب الله لبنان می گویند ایرانی... به شیعیان عربستان می گویند عجم... الله اکبر، حالا انگار جبه حق فقط یک اسم دارد... ایران! کاش این وعده الهی ا یادمان بشد و تصمیم های امروزمان موجب سرافکندگی در قبال این وظیفه عظیم نباشد... کاش یادمان باشد که ما باید همان قومی باشیم که در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگری نم هراسیم... کاش یادمان باشد ما باید همان قومی باشیم که از جهاد خسته نمی شویم... 

          ادامه دارد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۲
علی...